هر از گاهی...
- پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۱۰ ب.ظ
- ۲ نظر
هر از گاهی,
سراغی بگیر,
پیامی بده,
احوالی بپرس!!!
خیلی نگذشته است از روزهایی که ,
.
.
.
عزیز دلت بودم !
هر از گاهی,
سراغی بگیر,
پیامی بده,
احوالی بپرس!!!
خیلی نگذشته است از روزهایی که ,
.
.
.
عزیز دلت بودم !
آهای زمستان،حواست جمع باشد. دور تو و برف و هوا و عاشقانه هایت خط خواهم کشید...
اگر با آمدنت عشقم یک سرفه کنــــــــــد!
منم
درختی که
برگ هایش را ریخت
تا تو
ماه را
از میان شاخه هایش
تماشا کنی.
اگر کسی مرا خواست، بگویید رفته باران را تماشا کند، اگر با اصرار کرد، بگویید برای دیدن طوفانها رفته است، و اگر با هم سماجت کرد، بگویید رفته است تا دیگر باز نگردد
خدانگهدار عزیزم اما نمیشد باورم / توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم، آخه چطور دلم بیاد / چشاتو گریون ببینم
همیشه از همان ابتدای آشناییمان در هراس چنین روزی بودم و کابوس دوری را میدیدم، اکنون شد آنچه نباید میشد، خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ
مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در
طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد
دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست
داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند
همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا
بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب
بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد.
مینویسم دلتنگم نگو تکراریست.....شاید روزی نباشم تا تکرارش کنم
دمش گرم،باران را میگویم.به شانه ام زدوگفت:خسته شده ای امروز تو استراحت کن،من بجایت میبارم...