همه چی درهم

هر نوع مطلبی اینجا هس

همه چی درهم

هر نوع مطلبی اینجا هس

من بی تو چه کنم؟

دل نوشته بلند و زیبای وضع ناهنجار من , دل نوشته وضع ناهنجار من

در این وضع ناهنجار من

سرداب من

گرداب غم

بگو آخر تو ای جانا

که من بی تو چه کنم؟!

در این سوز و گداز و آه من

راه من

همراه غم

بگو با من تو ای جانا

که من بی تو چه کنم؟!

در این تنهایی و بی تو ماندن

بی تو خواندن

در سوگ غم

بگو با من تمام نا

که من بی تو چه کنم؟!

که من بی تو

در این سرداب

در این گرداب

در این پیچ و خم و مرداب

در این وادی

که ندارد هیچ آزادی

بگو آخر تو ای جانا

که من بی تو چه کنم؟!

در این سوز و غم و آه

در این راه

پی تردید ماه

بی پناه

در این آشیان

که نشد زد یک فغان

بگو با من تو ای جانا

که من بی تو چه کنم؟!



مهربانم...

مهربانـــم !

شرمنــده ام

کــه هیچ وقت، مهربانــی هایت را منتشـــر نکردم

امـا تــا دلــت بخواهد گلایـه هـا را “پست” کردم

و غریبه هــا “لایک” زدند …

کــاش می توانستم

صدای تــو را بنویسم!

نمیدانم...

دل نوشته بلند و زیبای نمی دانم های من

نمی دانم آخر تکلیف این سکوت چه می شود؟

نمی دانم غبار این تنهایی چرا بر دل من نشسته است؟

نمی دانم من چرا اینم؟

چرا آن نیستم؟!

نگاه می کنم به اطرافم …

چرا نمی دانم های من یک جا جمع شده است؟!

چرا باید بگویم که نمی دانم؟

کاش می شد که بدانم …

دلم می خواهد از همه چیز سر در بیاورم ،

از راز چارقد گل دار خانجون

که چرا اینگونه آنرا درست کرده اند …

و همینطور از تسبیح درشت آقا بزرگ

که به راستی چرا انقدر درشت است …

دلم می خواهد بداند چرا وقتی که می خواهم بخوابم ، نمی دانم هایم دو چندان می شود.

چرا باید به خودم جواب دهم

هی بگویم نمی دانم

نمی دانم

نمی دانم

نمی دانم های من اندک اندک بسیار شد …

وانگه دریا شد !

دریای نمی دانم هایم کنون دریایی ست برای خود

نمی دانم چرا نمی دانم …!

کاش می شد که بدانم !


قشنگ زندگی کنیم

می شود

با پنجره ها حرف زد ….

می شود با یک نارنجی تند

یا سبز

یا آبی آسمانی

لبخند را در نگاه خسته پنجره ها نقاشی کرد ….

قشنگ زندگی کنیم

دیگرنیست..

حالا دیگر نیست !

دیگر زمزمه های خواندنش در کنار من نیست

شاید …

شاید باید ، بایدها را نابود کرد …

اشک تمساح ها را نابود کرد

طلوع من ها را نابود کرد ،

زیرا دیگر غروبی پر نمی زند تا

موقع رفتن من فرا رسد.

پدر نیست

عشق هم گویی نیست

دیگر نیست !

زمان سنگین است

سنگینی می کند بر دلم

بخندید

بخندید

آری بخندید

تا عاقبت بخندید

بابا آب داد

بابا نان داد

بابا

آری بابا

بابا دیگر نیست که اینها را بدهد …

بابا مُرد

از بس که جان ندارد

مثل مادری که مُرد

از بس که جان نداشت !

سالگرد بابا

دیگر می گویی ؛

سالگردش

مراسمش

فوتش

سنگ قبرش

پس کجاست خودش ؟!!

نیست !

دیگر نیست !

هرکی معنیش رو فهمید به منم بگه


نگفتم:« عزیزم٬این کار را نکن. »
نگفتم:« برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده. »
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه٬ رویم را برگرداندم.
حالا اون رفته٬ و من تمام چیزهایی را که نگفتم می شنوم.
نگفتم:« عزیزم٬متأسفم٬چون من هم مقصر بودم. »
نگفتم:« اختلاف را کنار بگذاریم٬چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است. »
گفتم:« اگر راهت را انتخاب کرده ای٬من آن را سد نخواهم کرد. »
حالا اون رفته و من تمام چیزهایی که نگفتم می شنوم.
نگفتم....

مادرم..

دلتنگ بازی های کودکانه نیستم

حالا هم در کوچه ها

برای زمین خوردن

بهانه هست ...

فقط می ترسم

می ترسم از اینکه

برای گریه کردن

روی پیراهن مادرم

زیادی بزرگ شده باشم...

خخخ

عکسهای خنده دار فقط از ایران (44 عکس)

مامان بزرگای 2018

91

عجب داستانیه

ای کسی که پای کامپیوترت نسشتی و فکر میکنی که خیلی زرنگی...

 

اما جمله ای که خوندی کلمه‌ی نشستی‌اش غلط بود...

 

ههههههه . . . دیدی رزنگ نبودی؟

 

ای بابا باز هم که اشتباه خوندی کلمه ی بالا زرنگه نه رزنگ...

 

ای دل غافل...فارسی بلد نستی بخونی؟!

 

آخه نخبه، کلمه‌ی بالا نیستیه نه نستی...

 

مجید جان دلنبدم، فارسی بلد نیستی...چرا می‌خونی؟!!

 

اه اه اه... بابا اون کلمه‌ی بالا دلبندمه نه دلنبدم...

 

تو دبیرستان فارسی رو چند می‌شدی؟!

 

بابا کلمه بالا فارسیش غلطه...

 

چیه؟!...رفتی ببینی غلطه یا نه؟!!

 

بگذریم...بدون تست هوش هم معلومه اوضات چقدر داغونه